دستانی که ثانیههای با شکوه یک تولد را رقم میزنند
در لحظاتی که یک مادر درد میکشد او هست، با آرامش، نشاط و امید در کنار مادر جای میگیرد و مانند تکیه گاهی فولادین به او آرامش میدهد.
در لحظات حساس، لحظاتی که یک مادر درد میکشد، لحظاتی که دو خانواده چشم انتظار جگر گوشهشان هستند، لحظاتی پر استرس که برای مادر به کندی سپری میشود، او هست، با آرامش، نشاط و امید در کنار مادر جای میگیرد و مانند تکیه گاهی فولادین به او آرامش میدهد.
کاشتن لبخند در چهره یک زن و مرد و رقم زدن یک زندگی جدید به بند بند انگشتان آنها وابسته است، در آخرین لحظات با قلبی مضطرب، چشمانی خسته و لبهایی ملتمس نوزادی را به دنیا میآورد که طنین یک زندگی تازه را نوید میدهد.
این اتفاق خیلی دور نیست، کمی آن طرف تر، در بیمارستانی از این شهر بارها و بارها این معجزه شیرین رخ داده است و میدهد، معجزهای که راز آفرینش را تداعی میکند.
شاید برای ما که از دور شاهد ماجرا بوده و فقط شنونده هستیم، چندان قابل لمس نباشد، اما آنها لحظات خوب تولد یک معجزه الهی را با چشم خود میبینند و از حس و حال غیر قابل وصف آن برایمان میگویند.
بیمارستان طالقانی تبریز از جمله بیمارستانهایی است که روزانه چندین نوزاد در آن به دنیا میآید، به مناسبت روز ماما سری به این بیمارستان زده و وضعیت و حال ماماهای شهرمان را از نزدیک جویا میشویم.
در ابتدا به بخش LDR میرویم، بخشی آرام که ماماها در حال مراقبت از نوزادان و مادرانی هستند که به تازگی وضع حمل کردهاند، تعدادی نیز آمادهباش هستند تا اگر حال مادری وخیم شده و نوزادی برای به دنیا آمدن عجله داشته باشد، سریع آماده شده و خود را به اتاق عمل برسانند.
ماماها از مشکلات خود میگویند
صونیا اسدی ۱۹ سال است که در این شغل فعالیت میکند، او اوایل در منطقه محروم خدمت میکرد و اکنون ۹ سال است که به بیمارستان طالقانی تبریز منتقل شده است.
او در رابطه با شغل خود میگوید: دختر خاله من در رشته مامایی تحصیل میکرد، هدف من پزشکی بود، اما به دلیل اینکه باید کنار خانوادهام میماندم، این رشته را انتخاب کردم و بعد از ورود دانشگاه با آن آشنا شدم.
او ادامه میدهد: ابتدا در منطقه محروم ۹ سال فعالیت کردم و سپس در بیمارستان طالقانی مشغول به کار شدم.
اسدی از دوران دانشجویی و اولین باری که نوزادی را به دنیا آورده برایمان تعریف میکند، او میگوید: در در دوران دانشجویی ۸۱ زایمان کردم، اوایل که در شهرستان بودم امکانات کم بود و شرایط سخت؛ اما
بعد از زایمان که مادر درد کشیده و نوزادی به دنیا میآید، حس و حال او عوض میشود و قربان صدقه نوزاد خود میرود و از ما تشکر میکند و این بهترین لحظه است که شاید چند ثانیه باشد، اما بهترین در اوج درد بهترین اتفاق است.
وقتی از خاطرات خود تعریف میکند، اشک در چشمانش حلقه میزند، او میگوید: اکنون خوشحال هستم که در این رشته فعالیت میکنم، اوایل به انتخاب من نبود، اما اکنون خوشحال هستم که برای خدمت به همنوع خود فعالیت میکنم، هیچ دردی بدتر از درد زایمان نیست، اما اینکه همیار مادر هستیم و کمک میکنیم نوزادی سالم به دنیا و با خاطره خوب رفته و برای بارداری بعدی برنامهریزی کند، اتفاق خوبی است.
این ماما از خاطرات خود برایمان میگوید؛ «بیماری را از شهرستان به تبریز منتقل میکردیم، با وجود سرما و گیر کردن در گردنه و با تمامی کمبود امکانات در آمبولانس زایمان کرد و من تنها بودم، اینکه نوزاد سالم به دنیا آمد، بهترین لحظه بود.
میپرسم خاطره بدی داری؟ سرش را تکان داده و میگوید خدا نکند، خاطره بدی ندارم، اما استرسی که تحمل میکنم عاقبت این زایمان چه میشود و مادر و نوزاد سالم خواهد بود یا نه بسیار سخت است؛ در شهرستان تنها بودم، مادری کندگی زودرس جفت داشت و روز تعطیل بود، هیچ امکاناتی نداشتیم و مادر خونریزی داشت، با گریه او را منتقل کردیم و نوزاد را نتوانستند نجات دهند، اما علیرغم وضعیت بد، مادر سالم بود، با خود گفتم همسرش او را با اطمینان به من سپرد و من ماما تازهکار، خدایا من را شرمنده او نکن.
او خاطرنشان میکند: کار ما طاقت فرسا است و سختی کار و بیخوابی بسیاری دارد و تاکنون نوزاد و مادری زیر دستم فوت نکرده و خدا نکند این اتفاق بیافتد.
او با شوق و ذوق از نوزادانی میگوید که به دنیا آورده و اکنون بزرگ شدهاند؛ با بیمارانم ارتباط دارم و عکس نوزادان خود را ارسال میکنند که تولد فرزندم بوده و بزرگ شده است.
این ماما ادامه میدهد: شغل ما اختصاصی بوده و به نوعی میتوان گفت خدای زایمان طبیعی ماماها هستند، بهویژه ماماهای قدیمی که تعداد زایمان بالایی داشتند، اما اکنون کم شده است، ما با فرد سالم مواجه هستیم که ۹ ماه جنین را در شکم خود بزرگ کرده و دو خانواده منتظر تحویل گرفتن نوزاد هستند و همه انتظار دارند هیچ عارضهای رخ ندهد، سختترین مرحله این است که در این برهه زمانی عارضهای ندهیم و باتوجه به سختی کار رشته مامایی آنچنان که قبلاً مطرح بود اکنون به چشم نمیآید.
او اضافه میکند: اکنون رشد جمعیت منفی است و مادران نیاز به حمایت دارند تا خاطره بدی از زایمان نداشته و فرزند سالم به دنیا بیاید و ما مسئول آن هستیم و انتظار حمایت بیشتری داریم.
لحظه تولد نوزاد شیرین و لذتبخش است
با یکی دیگر از ماماهای جوان مجموعه آشنا میشوم، دختری کم سن و سال که با شور و شوق مشغول به کار است و آنچنان به کار خود علاقه دارد که خستگی نمیشناسد.
نسیم خیری مامای جوان بیمارستان طالقانی بوده و دو سال است که در این بیمارستان فعالیت میکند.
او میگوید: دوست داشتم در بیمارستان کار کنم، بنابراین رشته تجربی رفتم، بعد از ورود به دانشگاه با این رشته آشنا شدم.
عشق به کار در چشمانش موج میزند؛ «به دنیا آوردن نوزاد حس خوبی دارد، حس شیرین و صحنه لذتبخشی است».
او از خاطرات خود میگوید: در افراد کم سن و سال یا بیمار زایمانهای سخت داریم که مادر درد بیشتری تحمل میکند، اما باید همدلی کنیم وبه او درست آموزش دهیم و با هرچه داریم سعی کنیم حس خوشایندی به او منتقل کنیم.
میپرسم اگر خودت مادر شوی دوست داری چند فرزند داشته باشی؟ میگوید سه چهار فرزند خوب است، کمتر از آن ارزشی ندارد، کودک باید خواهر برادر داشته باشد.
به سراغ یکی دیگر از بخشهای بیمارستان میرویم، مادران حاملهای که شرایط نامناسبی دارند در این بخش بستری شدهاند، در قسمت دیگر آن نیز مادرانی بستری هستند که به تازگی نوزاد آنها به دنیا آمده است.
مادری به تازگی صاحب دو فرزند دو قلو پسر و دختر شده است، نام آنها کیان و کیمیا است، او دختر خود را در آغوش گرفته و با حس و حال ناب مادرانه و عشق و علاقه نگاهش میکند، او میگوید: استرس بسیاری برای تولد فرزندانم داشتم، یک پسر سه ساله به نام علی اصغر دارم، ولی استرس زایمان دومم بیشتر بود، خدا را شکر میکنم که سالم هستند، عاشقشانم.
اتاق دیگر مادرانی که حاملگی پر خطر دارند، بستری هستند، نگران، مضطرب و در انتظار دلبندشان؛ زیر لب زمزمه میکند، خدایا نکند اتفاق ناخوشایندی بیافتد، من مهم نیستم، اما فرزندم زنده بماند.
باید مادر شوی تا حس خوبش را بفهمی
رعنا نوذری، ۱۸ سال است که در شغل مامایی فعالیت میکند، او ۹ سال است که به تبریز آمده و در بخش high risk بیمارستان طالقانی خدمت میکند.
او میگوید: زمانی که اولین نوزاد را به دنیا آوردم، دانشجو بودم و مربوط به سالهای ۱۳۷۴ است، آن زمان حس خوبی داشتم و شادی و خوشحالی آن از بین نمیرود.
او از خاطرههای این چند سالش تعریف میکند: «خاطرهها همیشه شیرین هستند و تلخترین آن زمانی است که نوزادی با مشکلات بسیار به دنیا میآید، در دوران دانشجویی نوزادی را به دنیا آوردم که یک سر و یک چشم داشت و واقعاً بهت زده شده بودیم و تا مدتها این صحنهها از ذهنم فراموش نمیشد».
نوذری ادامه میدهد: تولد نوزاد و زمانی که او را در آغوش مادرش میگذاریم، باعث میشود لحظات سخت را تحمل کنیم، اینجا هم بخشی از کار ما است، بیمارانی که با مشکل مواجه شده بیماری قند خون، فشار خون یا جفت سر راهی دارند، مانند بمب ساعتی هستند، حال بیمار در عرض نیم ساعت تغییر میکند، او آرام و در عین حال پر خطر است.
او میافزاید: یک روز تعداد بیمارانم کم بود و خوشحال بودم بیمار کمی داشتم، اما یکی از بیمارانم کم خونی داشت و خون زده بودند و من به شیفت رسیدم و مسئولیت مراقبت بعد از خونگیری بر عهده من بود، مریض شرایط خوبی داشت بعد نیم ساعت شروع به لرزش کرد و وضع او بد شد و فشار خونش بالا رفت تا سه نصف شب درگیر او بودیم و وضع او خوب نشد و مجبور شدیم به بیمارستان الزهرا (س) منتقل کنیم.
این ماما از مادرانگیهای خود تعریف میکند؛ دو فرزند دارم، مادر بودن حس خوبی دارد و باید مادر شوی تا بفهمی، دقیقاً مثل اعضای بدن خودت که تصوری از آن نداشتی، زمان بارداری فکر میکردی چه شکلی است دقیقاً عین اعضای بدن خودت دوستش داری.
به سراغ آخرین بخش میرویم، NICU یا بخشی که نوزادان با شرایط ویژه بستری هستند، نوزادان کوچولو، ناز و دوست داشتنی که چند روزی از تولدشان سپری نمیشود، زیر نور دستگاهها هستند، صدای جیغ و گریه آنها همه جا را پر کرده است، اما ماماها و پرستاران با آرامش و بدون هیچ اضطرابی به آنها رسیدگی میکنند، انگار فرزند خودشان است.
دیدن روی ماه این کودکان لذتبخش است و حس خوبی دارد و آشنایی با ماماهای این بیمارستان اتفاق خوبی بود.
پنجم ماه میهر سال مصادف با ۱۵ اردیبهشت ماه از سوی سازمان بهداشت جهانی و کنفدراسیون بینالمللی مامایی، روز جهانی ماما اعلام شده است، مامایی هنری است که علم را به خدمت میگیرد تا عشق را در معرکۀ راز و تجلیگاه آفرینش به نمایش گذارد.
منبع مهر
منبع خبر: باشگاه خبرنگاران جوان
هیچ دیدگاهی درج نشده - اولین نفر باشید