بدون هیچ مقدمهای سراغ معرفی فیلمهای خوشساخت ۵ سال اخیر خواهیم رفت.
مست (Another Round – Druk) – ۲۰۲۰
این فیلم، داستان چهار معلم میانسال را روایت میکند که تصمیم میگیرند تا نظریهای مبنی بر مصرف میزان مشخصی از الکل در روز برای بهبود کیفیت زندگی را امتحان کنند.
این فیلم را میشود به عنوان نقدی بر فرهنگ مصرف زیاد الکل در کشورهایی مانند دانمارک در نظر گرفت. فیلم توماس وینتربرگ (Thomas Vinterberg) درامی جذاب است که لحظات کمدی خوبی هم دارد. شاید از اواسط فیلم به نظر برسد که فیلم قرار است به یک فاجعهی مسخره یا داستان اخلاقی تبدیل شود اما هیچکدام از این اتفاقها نمیافتد و شما درام خوشساختی که تا آخر ریتم خود را به خوبی حفظ میکند، شاهد خواهید بود.
فیلم بیشتر روایت زندگی مارتین با بازی مدس میکلسون (Mads Mikkelsen) است. در شروع این آزمایش او احساس میکند از زندگی کسلکننده و روتین خود فاصله گرفته و به دوران جوانیاش برگشته؛ اما رفته رفته میبینیم نه تنها مارتین بلکه دیگر شخصیتها هم کمکم از خود واقعیشان دور میشوند و به سبب این مصرف الکل اتفاقات پیشبینی نشدهای در مسیر زندگیشان رخ میدهد.
زنان کوچک (Little women) – ۲۰۱۹
اقتباس فیلم از کارهای بهنام ادبی همیشه ریسک فراوانی به همراه دارد و در اکثر موارد نتیجه اصلا در سطح کتاب در نمیآید. اما گرتا گروینگ (Greta Gerwing) به خوبی از پس اقتباس و کارگردانی این فیلم برآمده است.
زنان کوچک روایت خانوادهای است تماما زنانه. در غیاب پدر، مادر و دخترانش را میبینیم که چگونه با زندگی دست و پنجه نرم میکنند و از فراز و فرودهای آن میگذرند.
نقش مادر در این فیلم توسط لورا درن (Laura Dern) بازی شده. بازیگری که سالها پیش دیوید لینچ معتقد بود، باید اسکار بگیرد؛ در این سال در دو فیلم داستان ازدواج و زنان کوچک خوش درخشید که اولی اسکار را برایش به ارمغان آورد.
فیلم شور و جوانیای که در کتاب توصیف شده را به تصویر میکشد و چفت و بستهای بین اتفاقات به خوبی، حتی بهتر از کتاب، درآمده است.
گروینگ در این فیلم هم، مانند دیگر آثارش نگاهی زنانه و رویکردی فمنیستی به ماجرا دارد و بدون آن که در دام افراطیگری و شعارزدگی بیافتد، روایت زنان قدرتمندی را که در چهارچوب جامعهی قرن نوزدهمی مردسالار میخواهند یا تلاش میکنند آزادنهتر زندگی کنند را برای ما تصویر میکند.
البته فیلم کاملا به کتاب وفادار نبوده و تغییراتی به نفع همین رویکرد در آن داده. در واقع خود کتاب هم مشخصا با توجه به کاراکترها نگرشی کاملا زنانه دارد اما باید در نظر گرفت که در سال ۱۸۶۸ نوشته شده است و در اینجا گروینگ نگرشی امروزی به مسائل را به آن اضافه میکند که برای آن زمان شاید رویایی بیپروا میتوانست باشد.
جنگ سرد (Cold war) – ۲۰۱۸
فیلم با موسیقی و آوازهای محلی مسحورکنندهای شروع میشود. البته شما با یک فیلم موزیکال سر و کار ندارید. دقیقا همانطوری که از اسمش برمیآید، فیلم به دوران جنگ سرد میپردازد. در این فیلم چند نفر تصمیم به تشکیل گروهی برای اجرای رقص و آوازهای محلی دارند و برای رسیدن به این هدف آنها در ابتدا شروع به گردآوری قطعات مختلفی در سراسر لهستان میکنند و سعی میکنند تا افراد با استعدادی که برای کارشان مناسباند را پیدا کنند.
شاید بتوان جنگ سرد را دومین فیلم معروف پائولیکوفسکی بعد از آیدا دانست. این فیلم نامزد دو جایزهی اسکار شد.
پائولیکوفسکی این فیلم را هم، مانند آیدا سیاه و سفید فیلمبرداری کرده. در این فیلم شما داستان عاشقانهی تقریبا غیرممکنی را در گیر و دار شرایط نیمه جنگی شوروی در دههی ۶۰ میلادی میبینید. ویکتور و زولا بنا به شرایط بارها و بارها از هم جدا میشوند و گاهی بنا به اتفاق دوباره سر راه هم قرار می گیرند اما انگار آن دو در ذهنشان هیچگاه از دوست داشتن هم دست نمیکشند.
شاید این موضوع هم جالب باشد که پائولیکوفسکی این فیلم را از داستان عاشقانهی پدر و مادرش الهام گرفته.
سه بیلبورد بیرون از ایبینگِ میزوری (Three Billboards Outside Ebbing, Missouri) – ۲۰۱۷
زنی که فرزندش به قتل رسیده، بعد از چند ماه دست به اعتراض و به چالش کشیدن پلیسی میزند که همچنان نتوانسته قاتل راپیدا کند.
خشونت یکی از عناصر کاملا برجستهی این فیلم است. البته اگر با کارهای مکدونا (Martin McDonagh) آشنایی داشته باشید، به خوبی میدانید که خشونت عنصر اصلی و ثابت کارهای مکدونا است. خشونتی که در ذات انسانهاست و جرقهای برای شعله کشیدنش کافی است. البته مکدونا به خوبی میداند تمایل به دیدن خشونت، آن هم در جوامع متمدنی که کاملا آن را منع میکنند، چقدر زیاد است. این را تا روم باستان و گلادیاتورها میتوانیم پی بگیریم.
خشونت نامعمول و افسار گسیختهای که مکدونا به تصویر میکشد، چه در نمایشنامهها و چه در فیلمهایش، گاهی بیش از حد اغراق آمیز و حتی غیر قابل باور به نظر میرسند، اما این فیلم تا حد زیادی به کمک فرانسیس مکدورموند (Frances McDormand) از این تله گریخته است.
مکدونا آنچه را که در سینما با در بروژ (In Bruges) و هفت روانی (Seven Psychoses) شروع میکند بهخوبی با سه بیلبورد به ثمر مینشاند. در این فیلم منطق اتفاقات برای ببینده قابل پذیرش است. هیجان و دیوانگیای که در فیلم وجود دارد شما را تا پایان با خود همراه میکند.
در این دستاورد باز هم نباید از بازی خوب مکدورموند چشم پوشید؛ زیرا، شخصیت او بار اصلی فیلم را بر دوش میکشد و آنقدر واقعی به نظر میآید که تمام دیوانگیهایش پذیرفتنی باشد و فرانسیس مکدورموند برای این نقش اسکار را به خانه میبرد.
مرا با نام خودت صدا کن (Call me by your name) – ۲۰۱۷
داستان جستجوی هویت یک پسر جوان در تعطیلات تابستانیاش، در خلال روابط عاطفیای که برقرار میکند، در ایتالیا است.
این فیلم آخرین فیلم سهگانهی عشق از لوکا گادانجنینو است؛ دو فیلم دیگر I Am love و A bigger Splash هستند. همانطور که از نامش هم مشخص است گادانجنینو در این سهگانه به شکلهای مختلفی از عشق میپردازد. البته همهی آنها به نوعی و تا حدی خارج از عرف و پذیرش جامعه قرار میگیرد و گاهی عواقبی هم در پی دارند. احتمالا انتخاب “مرا با نام خودت صدا کن” به عنوان بهترین فیلم این سهگانه، انتخاب سختی نباشد. این فیلم را از نظر کارگردانی و قصه، میتوان فیلم پختهتری دانست.
در این فیلم الیو با بازی تیموتی شالامه، به همراه مادر و پدرش که استاد باستانشناسی است برای تعطیلات تابستانی به ویلای قرن هفدهمی خود در لومباردی میروند. او در آنجا با افراد مختلفی آشنا میشود و در ارتباط است که بر زندگی او تاثیر میگذارند. یکی از این افراد مارسیا است.
دختری که در همسایگی آنهاست و دیگری الیور، دانشجوی دکترای پدرش که برای ملاقات با او آمده. روابطی که بین او و این افراد در طی فیلم شکل میگیرد به الیوی ۱۷ ساله شناخت جدیدی نسبت به خودش و زندگی میدهد. فیلم فضای پر شور رمانتیکی را میسازد که اصلا به سمت عشقهای سینمایی و غیر واقعی نمیرود. کاراکترها تا آخر پذیرفتنیاند
گسیخته (Split) – ۲۰۱۶
فیلمی روانشناختی است که به کاراکتری با بازی جیمز مکاوی (James McAvoy) میپردازد. این کاراکتر ۱۲ هویت مختلف دارد. او به کمک یه روانشناس سعی دارد تا آنها را به کنترل خود در بیاورد اما این فقط ظاهر ماجرا است. هر کدام از کاراکترها سهم خود را از زندگی میخواهند، آنها در یک ذهن و بدن گیر افتادهاند و در نهایت آن را تکهتکه میکنند.
شیامالان (Shyamalan) علاقهی خاصی به قصههای رازآلود و دلهرهآور دارد. این فیلم جزئی سه گانهی غیر قابل شکستن (Unbreakable) او است. در این تریلر روانشناختی شیالامان قصهی این ۱۲ هویت یک نفر یعنی کوین (هویتی که باید شخصیت غالب و اصلی باشد) را به تصویر میکشد.
این فیلم از فیلمهایی است که چندان به آن پرداخته نشده و کمتر مورد توجه قرار گرفته است؛ اما بازی جیمز مکاوی در قالب این ۱۲ هویت کاملا متفاوت، دیدنی است.
اگر این فیلمها را دیدهاید و یا بعد از دیدن آنها علاقهمند شدید تا بیشتر از آنها بدانید، تحلیل بخوانید و چه از نظر ساختاری و چه از نظر محتوایی بیشتر فیلمها را درک کنید؛ میتوانید سری به سایت نقد و بررسی ویکی نقد بزنید.
این مطلب به شما کمک نکرد؟ اگر سوالی دارید از طریق پرسش و پاسخ سپند جام آن را مطرح کنید.
منبع مطلب